جسمی دارم که جان نماید


جانی است که آن روان نماید

عالم چو ظهور نور اسماست


هر نام از او نشان نماید

عینی است که صدهزار صورت


در دیدهٔ این و آن نماید

خوش آینه ایست جام و باده


معشوق به عاشقان نماید

ساغر متنوع است از آن می


دائم در وی چنان نماید

در آینه هر چه تو نمائی


آئینه به تو همان نماید

یک معنی و صدهزار صورت


سید به جهانیان نماید